جاده شمال

خاطرات شمال

مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذره معلق به هوای تو بود تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود به وفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود غایت آنست که ما در سر کار تو رویم مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل گر بسوزم گنه
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |