جاده شمال

خاطرات شمال

بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

گر شوند آگه از اندیشه ما مغ بچگان بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

دل درد آشنا را در تو دیدم

دل درد آشنا را در تو دیدم تو می دانی خدا را در تو دیدم
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست یعقوب وار وا
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

خود را به کمی سکوت دعوت کردم

خود را به کمی سکوت دعوت کردم تنهایی خویش را اجابت کردم دیدم که هنوز خلوتم خلوت نیست با خلوت خود دوباره خلوت کردم
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی در این بازار اگر
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذره معلق به هوای تو بود تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود به وفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود غایت آنست که ما در سر کار تو رویم مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل گر بسوزم گنه
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

خلبان خاکنگار

سرتيپ خلبان اصغر صالح در خاطره ای از مرحوم خاکنگار مقدم می گوید: در آخرین روزهای حضور در آمریکا ، استاد ایشان جلوی تعدادی از دانشجویان دیگر به خاکنگار گفته بود: اگر روزی بین ایران و آمریکا جنگی بشه و من بدونم که رودرروی تو قرار گرفته ام بطور حتم کاری میکنم که با تو درگیر نشم... در اواخر تابستان سال ۱۹۸۷ که درگیریهای بین ایران و آمریکا در شاخاب پارس {خلیج پارس} خیلی حاد شده بود ، در درگیری که بین دو فروند اف-۱۴ نیروی دریایی آمریکا و یک فروند اف-۴ نیروی
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

وحشت راه دراز از نظر کوته ماست

وحشت راه دراز از نظر کوته ماست رخ ‌متاب ای ‌دل ‌از‌ین ‌ره که خدا همراه ماست نیست اصلا خبری در سر بازار وجود ور همانا خبری هست به خلوتگه ماست جز تو ای عشق‌! اگر ما در دیگر زده‌ایم جرم بر عقل به هر در زدهٔ گمره ماست گرچهی کند رفیقی به ره ما چه زبان زان که ما آب روانیم و ره ما چه ماست ما جگر گوشهٔ کوهیم و پسرخواندهٔ ابر هر کجا سبزتر آن مزرعه گردشگه ماست شیر را عار ز زندان نبود وین رفتار بی‌سبب مایهٔ فخر عدوی روبه ماست ای بهار از دگران کارگشایی مطلب که خدا
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟ یا به یک خلوت و تنهایی امن دل که تنگ است کجا باید رفت؟ پیر فرزانه مرا بانگ برآورد که این حرف نکوست ، دل که تنگ است برو خانه دوست... شانه اش جایگه گریه تو سخنش راه گشا بوسه اش مرهم زخم دل توست عشق او چاره دلتنگی توست... دل که تنگ است برو خانه دوست... خانه اش خانه توست... باز گفتم: خانه دوست کجاست؟ گفت پیدایش کن برو آنجاکه پر از مهر و صفاست گفتمش در پاسخ: دوستانی دارم بهتر از برگ
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

عالم همه گردیدم افاق نوردیدم

هرکس به دلارامی دارد سر سودایی تو شوخ پری پیکر ارام دل مایی عالم همه گردیدم افاق نوردیدم در کشور نیکویان نبود چو تو زیبایی
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:51 توسط میثم |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 صفحه بعد